توفیقی شد امشب یادم افتاد است، یه صوت و دیدم چقدررر دلتنگم.
دلمو فرستادم پیش آقا. یاد اون لحظه ی آخر، وداع جانگدازم، اربعین امسال،
کربلا شلوغ بود
قرار بود نماز مغرب و عشا رو بخونیم و زود بریم.
من به ارباب گفته بودم که همین که پیشتم عالیه
که فدا یه غبار معلق حرمت نتونستم شش گوشه ات رو ببینم
ولی.
ارباب شرمنده ی نوکر نمی مونه که.
پشت ویلچر مادر ایستاده بودم، کنار کفشداری
زائرای پاکستانی و ایرانی و هندو رو با لذت نگاه می‌کردم و توی دلم قربون اربابم می‌رفتم که شده مرکز وحدت قلوب
که شده قطب نمای عاشقان
غرق نور و غرق لذت و اشک ها به روی صورتم، رنگین کمان شوق بود.
منتظر بودیم برادرها بیان و قبل از شلوغ شدن بریم که بریم
رقیه گفت از اینجا ضریح معلومه میخوای بری خداحافظی کنی؟
دلم ریخت
زانوهام قوت گرفت
قلبم به تاپ و توپ افتاد
انگار که آقام امام حسین آغوش باز کرده باشه
و چطور برای شما بگم که چطوری رفتم سمت ضریح
که توی اون تصویر تارم از اون فضای نورانی
توی همون ده دقیقه خلوت
از پشت اون پارچه ی مشکی روبندم
چه لذتی
چه آرامشی
چه عشقی، با جان من آمیخته شد.
اون شلوغی دور حسین فاطمه
چه آتشی درون من روشن کرد
آخ الهی که روزی تک تکتون.
راستی
گفتم دلم خیلی براشون تنگ شده؟
گفتم دلم پر می‌کشه یه بار دیگه گنبد مولا رو ببینم؟
گفتم نیاز دارم تطهیر بشم؟
گفتم دلم هوای سختی های اربعین کرده؟
گفتم بهتون؟
**
می‌گفت، می‌دونی حکمت اربعین چیه؟
گفتم چی؟
گفت اینکه با تمام جانت بچشی ان بعد العسر یسرا.
بعد تمام سختی های طول راه، به چنان آرامشی میرسی که اصلا همه چیز یادت میره. همه چیز.
می‌گفت، هر چقدر خسته بشی، وقتی به آقا برسی، دیگه تمومه.تموم.
**
ارباب
العطش قد هلکنی.
من بی تابم
**
راستی، شما می دونستید زاهدان، مرکز استان سیستان بلوچستان، گازکشی نداره؟
و چقدررر محرومه این استان.!
من نمیدونستم
مثل خیلی از محرومیت های دیگه که نمیدونم و درکم پایین می‌مونه و فکر میکنم مشکلات خودم بدترین مصیبت عالمه!
راستی حال تون خوبه آیا؟ گرفتار سیل و بلایی نشدید؟؟

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها